به خاطر شیطنت های بچگی ، برای ازدواج دو دل شدم

ساخت وبلاگ

سلام

یه موضوعی هست که خیلی منو آزار میده اگه کسی منت گذاشت و وضعمو خوند نظر داد خیلی بهم کمک کرده :

پسری هستم در شرف ازدواج 23 ساله تحصیلات دانشگاهی دارم و سربازی هم رفتم .  متاسفانه عمه ی من از همسرشون جدا شده بود خیلی وقت پیش و از همسرش دو تا دختر داره و یه پسر که یکی از دختراش و پسرش با عمه ی بنده زندگی میکنه و اون یکی دخترش با شوهر عمه ی من.

ماجرا از اینجا شروع میشد که عمه ی من و دخترشون خونه ی پدربزرگم زندگی میکردن و خیلی مواقع دختر عمه ی من میومدن خونه ی ما و مثلا دو سه روزی خونه ی ما میبود اون 8 سال داشت و منم 13 سال داشتم و یه شیطنتی از طرف اون صورت گرفت که منجر به یه رابطه ی مختصری بین من و ایشون شد و دیگه هم ادامه نداشت با اینکه شیطنت از من هم یه بار سر زد اون طفره میرفت ولی همین بار اول که اون شیطنت کرد و همین یه بار اتفاق افتاد!

یه بار هم دیدم پسر یکی از اقواممون خونه ی ما بود که متاسفانه دیدم که با هم یه جا خلوت کردند ( همون سنین بچگی، مطمئنم که یه رابطه ای بوده ) و بازم یکی دیگه رو میشناسم که میگفت که اون انکار میکرده و ایشون از اجبار یه کاری رو بهش تحمیل کرده منتهی با گریه ایشون منتهی شده ( ربطی به بکارت نداشته).

اونم بازم سنین کمتر از 8 سالگی بوده که فکر کنم ایشون بچه بوده و در سن 6 تا 8 سال بوده .

خلاصه اینکه ایشون از بچگی به خاطر شرایطی که داشته اول اینکه فرزند طلاق بوده و بعد اینکه تا 10 سالگی داداشش وپدرش بالا سرش نبوده و سوم اینکه خونه نداشتند و خونه پدر بزرگ من زندگی میکردند و وضعیتشون خیلی اسفناک بوده باعث شده ازش سوء استفاده کنند و تا همون سن هم من اطلاع دارم . 

من همیشه دوسش داشتم و خیلی هم با من بوده و خیلی هم سعی میکردم براش اتفاقی نیوفته و دورادور هواشو داشتم و همون سنین هم خیلی زیاد باهام بوده و تنها یه بار این اتفاق افتاده و سالای بعدش هم خیلی باهم تو خونه تنها بودیم ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده

خب این شرایط منو ایشون هست و الان اون به سن ازدواج رسیده و منو هم خیلی خیلی دوست داره و شایدم به کس دیگه هم اینطوری ابراز علاقه کرده باشه که راحت میتونم در بیارم ولی جراتشو ندارم ازش تحقیق کنم درباره ی گذشته ش و... چ

چون من 5 سالی هست شهرمون نبودم و دو ماه پیش برادرم بهم پیشنهاد ازدواج با ایشون رو داد و من از یه طرف میگم تو زندگیش خیلی رنج کشیده اگه منم جاش میبودم همین اتفاقا چه بسا بدتر برام رخ میداد و از یه طرف با اون قضایا نمیتونم کنار بیام و برام خیلی سخته که با کسی ازدواج کنم که از کاراش باخبر باشم که هم من و هم اون دوتا پسر اطلاع داشته باشند اصلا برام تصورش سخته که با اون دو تا پسر بعد از ازدواج رو در رو بشم ( یکیشون پرده بکارت عمه مجردشو برداشته اینهمه وضعش خراب بوده ) من هیچ زمان از ارتباط با دیگران به کسی چیزی نمیگفتم. ولی اون شاید گفته باشه همین طور که در مورد عمه ش به من گفته.

حالا اگر هم بخوام بگم بچگی بوده ولی اینم باید بگیم که داداش اون هم خیلی بیخیال بود و یه جورایی ترس دارم برم ازش یه تحقیق کنم چون میدونم به احتمال 90 درصد بعد از اینکه داداشش رفته سربازی ارتباط تلفنی شاید داشته؟

نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه پسرای اقوام ما خیلی دهن لق ( حرف تو دهنشون نمیمونه ) هستند و یه حرفو همه جا میگند اگه یه اتفاقی رخ داده باشه به همه میگند و همین که برم یه سئوال و جواب کنم از ریز جزئیات زندگیش میتونم با خبر شم و از طرفی برادر منم خیلی اصرار داره برم خواستگاریش.

یه چیزی که من دو دل هستم یکی دیگه تو اقوام من هست که اون هم پدرش فوت کرده بود و اونم همین شرایط رو داشت ولی وضع زندگیش خیلی بهتر بود و همیشه خونه ما بود ولی اون خیلی ازم توقع بیجا داشت ولی من هیچ رابطه ای نداشتم یه بار که ابراز کرد با کمال احترام از اتاقم بیرونش کردم ولی اون 14 ساله بود منم 17 ساله.

همین باعث شده که یه جوری با خودم بگم شرایط برای هر کسی فراهم باشه این کارو میکنه نمیدونم شاید من اشتباه کنم. و یه موضوع دیگه که دودل بودنم رو خیلی تشدید میکنه این هست که از جزئیات همه ی دخترهای کوچه و اقوامم باخبرم و باخودم میگم مشکل سر دونستن هست وگرنه ... .

کابوی تنها و عباس و زری 28 جام دل و احسان و.... از شماها که فعالترین توقع دارم کمک کنید . 

یه سئوال مجزا هم از خانوما بپرسم : نظرتون در مورد این شرایط چیه؟ ( در لفافه سئوال کردم! میتونید با اسمی غیر از اسم خودتون جواب بدید)

سپاس

جوانه های امید...
ما را در سایت جوانه های امید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان javaneha بازدید : 153 تاريخ : جمعه 22 مرداد 1395 ساعت: 4:45